29 اسفند 1402

یادداشت/ نقدی به یکپارچه‌سازی فرهنگی و زبان از پهلوی اول تا امروز

به گزارش خبر راست، سجاد علیپور: سیاست یکپارچه‌سازی فرهنگی از زمان پهلوی اول آغاز گردید، یکی از بزرگ‌ترین مشکلات حاکمان در دوره رضاخانی و حتی ماقبل آن عدم وجود حاکمان لایق و قدرتمند در مرکز که توانایی حفظ اقوام مختلف را در کشور پهناور ایران داشته باشند بود، اکثر پادشاهان و حکام درنهایت قدرت اغناسازی قوم خود و پیرامونشان را داشتند و به دلیل بی‌توجهی به دیگر اقوام موجبات قیام در مناطق مختلف کشور فراهم می‌شد که درنهایت باعث سرنگونی حکومت و یا تضعیف آن می‌شد.

در دوره پهلوی با روی کار آمدن رضاخان سیاست یکپارچه‌سازی فرهنگی در کنار دیگر اصلاحات در دستور کار قرار گرفت و ازآنجایی‌که رضاخان میرپنج بدون پشتوانه قومی و با زور قدرت خارجی بر مسند قدرت تکیه کرده بود بحث یکپارچه‌سازی قومی را در اولویت‌های کار خود قرار داد و نیز با تکیه‌بر پیشینه ایران قدیم بر آن شد که کل کشور از پوشش و زبان یکپارچه استفاده نمایند، حتی به همین منظور لایحه‌ای در مجلس به تصویب اعضا رسید که همهٔ کارکنان خدمات شهری اعضای کابینه و نمایندگان مجلس را ملزم به پوشیدن لباس متحد می‌کرد.

با پیشرفت علم و همه‌گیر شدن ابزار ارتباط‌جمعی، روزنامه‌ها، مدارس و دانشگاه‌ها این رویه سرعت بیشتری یافت، به‌طوری‌که دستور پوشیدن کت‌وشلوار و گذاشتن کلاه برای مردان باب شد و همچنین تکلم به زبان فارسی با لهجه تهرانی یک مزیت محسوب گردید و وزارتخانه‌ها و سیستم‌های حکومتی تماماً در تهران مستقر گردیدند تا نفر اول مملکت بتواند از تمرکز قدرت برای سرکوب مخالفین و حفظ حاکمیت بهره ببرد.

رادیو و تلویزیون و سینمای ایران به‌عنوان بزرگ‌ترین بنگاه اشاعه فرهنگ تماماً تولیدی آن‌ها بر مبنای فرهنگ مرکز حکومت به‌عنوان مرجع لحاظ شد، به‌طوری‌که در این یکپارچه‌سازی فرهنگی تکلم به زبان‌های رایج کشور نوعی بی‌کلاسی و بی‌سوادی محسوب می‌شد، نقش اول فیلم‌ها و سریال‌ها در اختیار کسانی قرار می‌گرفت که می‌توانستند کلمات فارسی را بیشتر بکشند و اگر نقش‌های غیرفارسی هم اگر گل می‌کرد در قالب طنز و یا نقش افراد مجنون و دیوانه بود، این سیاست باعث شد که بازیگران و هنرمندانی که اصالت و ریشه آن‌ها قومیت‌های غیر پایتخت بود نیز برای پیشرفت در صنعت سینما و تلویزیون و رادیو یک و سر و گردن بهتر از مرکزنشینان لهجه مخصوص را ادا کنند، کار تا جایی پیش رفت که محتوای کتاب‌های آموزشی از همان سال‌ها با محوریت تهران تهیه شد و در آن‌ها اثری از توجه به قومیت‌های مختلف نبود، حتی موسیقی‌های تهیه‌شده به زبان اقوام مختلف یک ورژن فارسی در ادامه خود داشت که نمونه بسیاری از آن‌ها را در موسیقی گیلانی نیز می‌توان مشاهده کرد و این موضوع برای آن بود که رادیو اجازه پخش آن ترانه را صادر کند!

یکی از عوارض ملموس این نوع حاکمیت در تابلوهای راهنمای شهرها عیان است، به‌طوری‌که نام یک محل در زبان محلی یک‌چیز است اما تابلوی راهنمای شهری آن را به گونه دیگری نمایش می‌دهد و مشخصاً در هنگام نام‌گذاری توجه و تحقیقی از بومیان محل صورت نگرفته و بیشتر برای سهولت خواندن کسانی شکل گرفت که به زبان فارسی صحبت می‌کردند.

متأسفانه پس از انقلاب ۵۷ این رویه ادامه پیدا کرد و به‌عنوان یک مدل آموزشی یا یک روال موردتوجه قرار گرفت، امروزه پس از همه‌گیر شدن فضای مجازی و ارتباطات بین مردم، توجه به قومیت و زبان برای نسل جدید دیگر بی‌کلاسی و یک ضعف شناخته نمی‌شود و اتفاقاً حفظ آن برای نسل جدید یک الزام بشمار می‌رود و نسل جدید نسبت به تنها دارایی هویتی خود بسیار حساس است و با هر کم‌توجهی در تلویزیون و سینما و… واکنش‌های بسیار شدیدی را از خود نشان می‌دهد، اینکه در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران یک مستخدم آپارتمان از اقوام غیرفارسی‌زبان نباشد بیننده و شنونده متعجب می‌شود، اکثر نقش‌های افراد کودن به یک قوم خاص تعلق دارد و همیشه جاهل‌ها از یک قوم دیگر کشور هستند، بماند که سارقین و…

اما در نقطه مقابل همیشه نقش‌های مثبت و قهرمان داستان و آدم زرنگه لهجه فارسی پایتخت دارد و کمتر دیده شده که حتی برای همان افراد درجه چندم در فیلم از زبان آن‌ها استفاده شود و اکثراً با لهجه مخلوط به فارسی استفاده می‌گردد.شاید شما قبل از خواندن این یادداشت، من را به متوهم بودن محکوم می‌کردید و بگویید فارسی‌زبان رسمی کشور است، اما این مشکلی که امروزه با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنیم تخمش در دوره رضاخانی با ساختن جوک‌های قومیتی آغاز شد تا اقوام مختلف به خاطر مصون ماندن از طعنه و یا شاید خجالت پیشینه و اصالت خود را پنهان کنند، انتظار آن نیست که در یک کشور چند زبان رسمی وجود داشته باشد اما پاک‌سازی زبان‌های دیگر با روش‌های فوق شایسته نیست.

سریال خاتون و یا سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی که در سال‌های مختلف ساخته‌شده طبیعتاً هرکدام دارای نقاط قوتی هستند و آن نقاط قوت پیامی است که به مخاطب منعکس می‌کنند، اگر جلوه‌های ویژه و لوکیشن یک فیلم را به‌عنوان نقطه مثبت در نظر بگیریم در همان لوکیشن تمامی افراد مهم فیلم فارسی با لهجه تهرانی صحبت کنند چه چیزی به فرهنگ ما افزوده خواهد شد؟

سریال خاتون در خوش‌بینانه‌ترین حالت، گذشته پرافتخار گیلان را به‌طور ناقص نمایش داده است نویسنده در پنج قسمت از خاتون به‌هیچ‌عنوان به اصل و نسب و ریشه نقش اول داستان (فرزند و همسر خان) نپرداخته ولی در عوض همهٔ شخصیت‌های فیلم را معرفی کرده است، در بعضی سکانس‌های این سریال نویسنده به‌عمد به هویت گیلانی حمله کرده است، در تهاجم فرهنگی هیچ‌گاه برای از بین بردن یک فرهنگ در مقابل آن نمی‌ایستند بلکه با آن همراه شده و به‌تدریج پایه‌های آن را سست می‌کنند، این یک اصل در تهاجم و غلبه فرهنگی است.

در سکانسی از فیلم همسر دوم ارباب می‌گوید پدرم من را به چهار کیسه جو به ارباب فروخت، نویسنده با آوردن این جمله در متن به‌نوعی ارباب را تبرئه نمود یا در جای دیگر نقش دیگر داستان می‌گوید عجیب است که در این شهر کسی فرانسه بلد است درصورتی‌که در آن زمان بانوانی مسلط به زبان‌های خارجه در رشت زندگی و تدریس می‌کردند، خطاب به کسانی میگویم که مخالف تحریم این سریال هستند: سیاست امثال این سریال دقیقاً مانند سیاست سینمای هالیوود نسبت به دیگر کشورهاست، یک آمریکایی وارد هر کشوری شود ضریب هوشی او صدها برابر بالاتر و فناناپذیرتر از بقیه شخصیت‌های فیلم است و اغلب بازیگران که متعلق کشور دوم هستند یا کودن هستند و یا ضد انسان، حالا یک نفر بیاید بگوید عیبی ندارد در عوض جاهای تاریخی کشور را نشان داده و به اسطوره‌های ما پرداخته…

همهٔ آنچه آورده شد به صداوسیمای مرکز گیلان نیز باز می‌گردد، سال‌هاست که یک سریال جدی در این مرکز تهیه نشده و اغلب یک خانه روستایی و یک یا دو بازیگر طنز و بقیه سیاهی لشگر که تهیه‌کننده بتواند بیشترین سود را از آن خود کند، همه‌ی آنچه گفته شد درد است که از هر طرف بنویسی همان معنا و مفهوم را داراست…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *